سوال053 :
با سلام لطفا درمورد قضیه رد الشمس توسط حضرت علی (علیه السلام) بیان کنید.
باسلام.
توضیح اجمالی یکی از کرامتهایی که برای حضرت علی علیه السّلام اتفاق افتاده است رد شمس می باشد. این جریان خارق العاده ، هم در دوران زندگی پیامبر اکرم ص و هم در دوران خلافت حضرت علی علیه السّلام رخ داده است.راویان نقل می کنند: هنگامی که امام و یاران او قصد عبور از رودخانه فرات در منطقه بابل را داشتند سپاهیان آنحضرت مشغول عبور دادن مرکب ها و توشه ها از رودخانه بودند و برای همین نماز عصرشان قضا شد . امام و برخی از یاران نماز را به جای آورده بودند. آنان در این باره با امام ع به گفتگو پرداختند. وقتی امام یاران خویش را نگران دید از خدا درخواست کرد تا خورشید را برگرداند . خورشید برگردانده شد و سپاهیان نماز عصر را به جای آورند و چنین شد.( شیخ مفید، الارشاد، ج 1، ص 346.) حدیث رد شمس را شیعه و اهل سنت نقل کرده اند . علامه امینی در الغدیر مساله رد شمس را به طور مفصل بررسی کرده و منابع و مآخذ اهل سنت را ذکر کرده است . توضیح تفصیلی سابقه تاریخی ردّ شمس پیامبران گذشته از مواردی که می تواند شاهد برای حدیث رد شمس باشد ، اتفاق افتادن این واقعه برای پیامبران گذشته همچون حضرت سلیمان و یوشع می باشد که در منابع شیعه و سنی به آن اشاره گردیده است و از طرف کسی ایرادی بر آنها گرفته نشده است . علامه مجلسی به نقل از مناقب ابن شهر آشوب می گوید : « و عن ابن عباس بطرق کثیره انه لم تردّ الشمس الّا لسلیمان وصیّ داود و لیوشع وصیّ موسی و لعلیّ بن ابی طالب وصیّ محمّد صلوات الله علیهم اجمعین » (1).
از ابن عباس به طرق زیادی نقل گردیده است که خورشید برنگشت مگر برای سلیمان وصیِ داوود ، برای یوشع ، وصیّ موسی و برای علی بن ابی طالب وصیّ محمد صلی الله علیه و آله .
فخر رازی می گوید : « و اما سلیمان فان الله تعالی ردّ له الشمس مره و فعل ذلک ایضا للرسول حین نام و رأسه فی حجر علی ع (2).
اما سلیمان پس خداوند تعالی یک مرتبه برگرداند برای او خورشید را و همچنین برای رسول الله هنگامی که خوابیده بودند و سرشان بر دامن علی علیه السلام بود . سبط ابن جوزی می گوید : « ... و قد حبست لیوشع بالاجماع ...»(3) .
خورشید به اجماع علما برای یوشع حبس گردید . ابن حجر عسقلانی می گوید : « ... و جاﺀ ایضا انها حبست لموسی لما حمل تابوت یوسف »(4)
. همچنین آمده است که خورشید برای موسی متوقف گردید ، هنگامی که تابوت یوسف را حمل می کرد .
ماجرای توقف خورشید برای حضرت موسی را چنین بیان می کند : « ... و وقع لموسى علیه الصلاه والسلام تأخیر طلوع الفجر . روى إبن إسحاق فی المبتدأ من حدیث یحیى بن عروه عن أبیه أن الله عز وجل أمر موسى علیه الصلاه والسلام بالمسیر ببنی إسرائیل وأمره بحمل تابوت یوسف ولم یدل علیه حتى کاد الفجر یطلع وکان وعد بنی إسرائیل أن یسیر بهم إذا طلع الفجر فدعا ربه أن یؤخر طلوعه حتى یفرغ من أمر یوسف ففعل الله عز وجل ذلک وبنحوه ذکر الضحاک فی تفسیره الکبیر ... » (5).
و برای موسی علیه الصلاه و السلام تأخیر خورشید از طلوع واقع گردید و آنرا ابن اسحاق در کتاب مبتدأ از حدیث یحیی بن عروه و او از پدرش روایت کرده است که خداوند عز و جل امر کرد به موسی به حرکت با بنی اسرائیل و فرمان داد به او به حمل کردن تابوت یوسف ولی او آنرا پیدا نکرد تا جایی که نزدیک بود فجر طلوع کند پس از خداوند خواست که طلوع خورشید را به تأخیر بیاندازد تا از امر یوسف فارغ آید ، پس خداوند عز و جل آنرا انجام داد . و مانند این مطلب را ضحاک در تفسیر کبیر بیان کرده است . ابن تیمیه می گوید : « ... وقد أخرجا فی الصحیحین عن أبی هریره قال غزا نبی من الأنبیاﺀ فقال لقومه لا یتبعنی رجل قد ملک بضع امرأه یضع امرأه یرید أن یبنی بها ولما یبن ولا رجل قد بنى بیتا ولم یرفع سقفه ولا رجل اشترى غنما أو خلفات وهو ینتظر ولادها قال فغزوا فدنا من القریه حتى صلى العصر قریبا من ذلک فقال للشمس أنت مأموره وأنا مأمور اللهم احبسها علی شیئا فحسبت علیه حتى فتح الله علیه ... »(6) .
در صحیح بخاری و صحیح مسلم آمده است پیامبری از پیامبران الهی جنگید و به قوم خود گفت : مردی که صاحب طعام زنی می باشد وزنش زائیده است و می خواهد برای او سر پناهی بسازد ولی هنوز نساخته است و مردی که خانه ای ساخته است ولی هنوز سقفش را بنا نکرده است به همراه من نیاید . پس هنگام نماز عصر و یا نزدیک به آن به روستا رسید پس به خورشید گفت : تو مأموری و من نیز مأمور هستم ؛ خدایا خورشید را برای من نگاه دار . پس خورشید متوقف شد تا فاتح گردید ... . این روایت را کنجی شافعی نیز نقل می کند و بعد از آن می گوید : « هذا حدیث متفق علی صحته رواه البخاری فی الغلول و اخرجه مسلم فی الجهاد و رواه احمد بن حنبل فی مسنده و ... و رواه الطبرانی فی معجمه »(7) .
بر صحت این حدیث اتفاق نظر وجود دارد و آنرا بخاری در باب غلول و مسلم در باب جهاد و احمد بن حنبل در مسندش نقل کرده اند و ... همچنین طبرانی در معجمش . این روایت را بدرالدین عینی چنین بیان می کند : « حدثنا محمد بن العلاﺀ قال حدثنا ابن المبارک عن معمر عن همام بن منبه عن أبی هریره قال قال رسول الله غزا نبی من الأنبیاﺀ فقال لقومه ... » (8).
ابوهریره به نقل از رسول الله صلی الله علیه و آله می گوید: پیامبری از پیامبران جنگید و به قوم خود گفت ... او بعد از نقل حدیث می گوید : « والحدیث أخرجه البخاری أیضا فی النکاح وأخرجه مسلم فی المغازی عن أبی کریب أیضا عن ابن المبارک به . ذکر معناه قوله غزا نبی من الأنبیاﺀ قال ابن إسحاق هذا النبی هو یوشع بن نون ... » (9).
حدیث را بخاری نیز در باب نکاح آورده است و همچنین مسلم در باب مغازی. ابن عینی ماجرای دیگری را هم برای حضرت یوشع به این صورت نقل می کند : « وقال ابن إسحاق لما مات موسى علیه السلام وانقضت الأربعون سنه بعث یوشع بن نون نبیا فأخبر بنی إسرائیل أنه نبی الله وأن الله قد أمره بقتال الجبارین فصدقوه وبایعوه ... فسقط سور المدینه فدخلوها وقتلوا الجبارین وکان القتال یوم الجمعه فبقیت منهم بقیه وکادت الشمس تغرب وتدخل لیله السبت فخشی یوشع أن یعجزوا فقال أللهم أردد الشمس علی فقال لها إنک فی طاعه الله وأنا فی طاعه الله وهو معنى قوله إنک مأموره وأنا مأمور یعنی إنک مأموره بالغروب وأنا مأمور بالصلاه أو القتال قبل الغروب ... » (10).
ابن اسحاق گفته است ، هنگامی که موسی علیه السلام از دنیا رفت و چهل سال از آن گذشت، خداوند یوشع بن نون را به عنوان پیامبر فرستاد و او بنی اسرائیل را از این امر مطلع کرد و اینکه خداوند به او فرمان داده است که با ستمکاران بجنگد ، پس بنی اسرائیل او را تصدیق کردند و با او بیعت نمودند ... پس شهر سقوط کرد و داخل شهر گردیدند و ستمکاران را کشتند و جنگ در روز جمعه بود و مقداری از ستمکاران باقی مانده بودند و خورشید نزدیک به غروب بود و وارد شدن به شب شنبه، پس یوشع ترسید که شکست بخورد پس گفت : خدایا خورشید را بر من برگردان و به خورشید گفت : تو در طاعت الهی هستی و من نیز و این معنای گفته اوست که تو مأموری و من نیز ؛ یعنی تو مأمور به غروب هستی و من مأمور به نماز خواندن و یا جنگ قبل از غروب ... بیهقی این ماجرا را چنین نقل می کند : « ... وعلى یوشع بن نون حین قاتل الجبارین یوم الجمعه ، فلما أدبرت الشمس خاف أن تغیب قبل أن یفرغ منهم ویدخل السبت فلا یحل له قتالهم فیه ، فدعا الله فرد علیه الشمس حتى فرغ من قتالهم ... » (11).
و خورشید برای یوشع بن نون برگشت هنگامی که در روز جمعه با ستمکاران می جنگید ، پس هنگامی که خورشید پشت کرد ترسید که قبل از اینکه از جنگ با آنها تمام شود خورشید غروب کند و وارد شنبه شود و در نتیجه جنگیدن با آنها برایش جایز نباشد ، پس به درگاه الهی دعا کرد و خورشید برای او برگردانده شد تا جایی که جنگ با آنها به پایان رسید .
و طریحی بعد از ادعای تواتر حدیث رد شمس برای علی علیه السلام ، رد شمس برای پیامبر صلی الله علیه و آله را به قیل نسبت می دهد(13) .
هنگامی که رسول الله ص به معراج رفتند و قوم خود را از گروه و علامتی که با کاروان بود خبر دادند ، پرسیدند چه موقع کاروان می آید و ایشان گفتند در روز چهارم. پس هنگامی که روز چهارم شد قریش منتظر بودند ولی کاروان نیامد و روز در حال به پایان رسیدن بود پس پیامبر صلی الله علیه و آله دعا کردند و روز افزایش پیدا کرد و خورشید برای ایشان متوقف گردید ... . بیهقی روایت را به این صورت بیان می کند : « أخبرنا أبو عبد الله الحافظ قال : حدثنا أبو العباس محمد بن یعقوب قال : حدثنا أحمد بن عبد الجبار قال : حدثنا یونس بن بکیر ، عن أسباط بن نصر الهمدانی ، عن إسماعیل بن عبد الرحمن القرشی قال : « لما أسری برسول الله صلى الله علیه وسلم وأخبر قومه بالرفقه والعلامه فی العیر ، قالوا ... » (15).
هنگامی که رسول الله صلى الله علیه (و آله )وسلم به معراج رفتند و قومشان را از گروه و علامتی در کاروان خبر دادند، گفتند . در جنگ خندق بدرالدین عینی می گوید : « ... قلت حبست أیضا فی الخندق حین شغل عن صلاه العصر حتى غابت الشمس فصلاها ذکره عیاض فی إکماله وقال الطحاوی رواته ثقات ... » (16).
روزی که خورشید برای او بازگشت و آن روز 17 شوال می باشد . همچنین در کتاب « تتمه کتاب أعمال السنین و الشهور » در « تتمه أبواب أعمال شهر رمضان من الأدعیه و الصلوات » باب « ما یتعلق بسوانح شهور السنه العربیه و ما شاکلها » می گوید : « قد صنف أصحابنا رضی الله عنهم فی خصوص هذا المطلب کتبا و رسائل ؛ فمنها ما وجدت بخط الشیخ محمد بن علی الجبعی رحمه الله نقلا من خط الشیخ قدس الله روحه قال کتبته من ظهر کتاب بمشهد الکاظم علیه السلام بخزانته الشریفه : یوم سبعه عشر من شوال ردت الشمس ... »(18) .
2- «ابراهیم بن على عاملى کفعمی » در کتاب « مصباح » ، فصل 42 فی ذکر الشهور الاثنی عشر و النبی و الأئمه الاثنی عشر روز 15 شوال را روز اتفاق این ماجرا می داند و می گوید : « ... و قیل سابع عشره غزوه أحد و مقتل حمزة علیه السلام و فیه أیضا ردت الشمس على علی علیه السلام ... »(19) .
گفته شده است روز هفدهم روز جنگ احد و کشته شدن حمزه عایه السلام می باشد و همچنین در آن خورشید برای علی علیه السلام برگشت . شیخ عباس قمی همین قول را بر می گزیند و راجع به وقایع 15 شوال می گوید : « و نیز در این روز به قول بعض علما ردّ شمس شده برای حضرت علی علیه السلام و مشهور نزد اصحاب و مقتضای اخبار کثیره آن است که دو دفعه آفتاب برای حضرت علی علیه السلام برگشته : یکی در حیات رسول خدا صلی الله علیه و آله در نزدیکی مسجد قبا در آن موضعی که او را الان مسجد ردّ شمس و مسجد فضیح می گویند و دیگر بعد از وفات رسول خدا در اراضی بابل نزدیک به حله سیفیّه که تفصیل هر دو در کتب مناقب و معجزات ذکر شده و سید حمیری در قصیده مذهبه به هر دو اشارت کرده ، در آنجا که گفته : ردّت علیه الشمس لمّا فاته ... وقت الصلوه و قد دنت للمغرب »(20) .
خورشید هنگامی که غروب کرده بود برای او بازگشت در هنگام نماز در حالی که نزدیک به غروب بود همچنین عبدالحسین نیشابوری در کتاب تقویم الشیعه در ذیل وقایع روز پانزدهم شوال می گوید : « فی هذا الیوم فی سنه 8-7 ردّت الشمس لامیرالمؤمنین علی علیه السلام (21).
و علی قول آخر : کانت هذه الحادثه فی 17 شوال(22) .
و ردّت الشمس له علیه السلام مره اخری فی 6 شوال سنه 36 ه(23) » .
در این روز در سال 7-8 خورشید برای امیرالمؤمنین علیه السلام برگشت و بنابر قول دیگری این حادثه در روز 17 شوال بوده است. و همچنین خورشبد یک بار دیگر در روز 6 شوال در سال 36ه برای ایشان برگشته است . احتمالات مطرح شده برای ردّ الشمس در باره اینکه چگونه امکان دارد خورشید باز گردد بعضی از علما احتمالاتی داده اند تا بوسیله آن بتوانند نامأنوس بودن این مطلب را به گونه ای جبران کنند و قبول آنرا برای افراد راحت تر نمایند . باید توجه داشت که مطرح کردن احتمال برای یک واقعه فرع بر قبول داشتن آن واقعه در نزد شخص می باشد . سید بن طاووس به نقل از ابن مغازلی در کتاب مناقب می گوید : « و هذا ممکن من طرق کثیره عند الله تعالى منها أن یخلق مثل الشمس فی الموضع الذی أعادها الله إلیه ابتداﺀ أو یهبط بعض الأرض فتظهر الشمس أو یخلق مثل الشمس فی صورتها و یجعل حکمها فی صلاه علی کحکم تلک الشمس و غیر ذلک من مقدوراته یعلمها سبحانه و قد رووا أیضا أن الشمس حبست لبعض الأنبیاﺀ فیما سلف » (24) این امر از جهات زیادی ممکن می باشد از جمله اینکه خداوند در مکانی که خورشید را به سوی ایشان برگردانید مانند آن را خلق کرده باشد و یا اینکه مقداری از زمین فرو رفته باشد و خورشید نمایان شده باشد و یا اینکه خداوند چیزی مانند خورشید خلق کرده باشد و حکم آن را در نماز مانند حکم خورشید قرار داده باشد و غیر این مطالب از مقدورات الهی که خداوند به آن علم دارد . سبط ابن جوزی در توضیح این حدیث می گوید : « و انما نقول : انها وقفت عن سیرها المعتاد و لو رُدَّت على الحقیقه لم یکن عجبا لأنَّ ذلک یکون معجزه لرسول اللَّه صلى الله علیه و سلم و کرامه لعلیّ علیه السلام، و قد حُبست لیوشع بالإجماع، و لا یخلو إمّا أن یکون ذلک معجزه لموسى أو کرامه لیوشع، فإن کان لموسى فنبیّنا صلى الله علیه و سلم أفضل منه، و إن کان لیوشع فعلیّ علیه السلام أفضل من یوشع، قال صلى الله علیه و سلم: «علماﺀ أمّتی کأنبیاﺀ بنی إسرائیل»، و هذا فی حقّ الآحاد، فما ظنّک بعلیّ علیه السلام؟ » (25).
علت اینکه خورشید برای امیرالمؤمنین علیه السلام برگشت و هیچ کس از آن مطلع نگردید این بود که خداوند آسمان را با ابرها پوشانید مگر مکان امیرالمؤمنین علیه السلام و یارانشان را . شایان ذکر است که علامه مجلسی در مصادر بحارالانوار راجع به کتاب «العلل» می گوید : « و کتاب العلل و إن لم یکن مؤلفه مذکورا فی کتب الرجال لکن أخباره مضبوطه موافقه لما رواه والده و الصدوق و غیرهما و مؤلفه مذکور فی أسانید بعض الروایات و روى الکلینی فی باب من رأى القائم علیه السلام عن محمد و الحسن ابنی علی بن إبراهیم بتوسط علی بن محمد و کذا فی موضع آخر من الباب المذکور عنه فقط بتوسطه و هذا مما یؤید الاعتماد و إن کان لا یخلو من غرابه لروایته عن علی بن إبراهیم کثیرا بلا واسطة بل الأظهر کما سنح لی أخیرا أنه محمد بن علی بن إبراهیم بن محمد الهمدانی و کان وکیل الناحیه کما أوضحته فی تعلیقاتی على الکافی » (27).
از امام صادق علیه السلام از پدران بزرگوارشان نقل گردیده است ؛ امیرالمؤمنین علیه السلام گفت : آیا تو هستی آن کسی که خورشید برای او بازگشت در وقت نماز و نمازش را خواند و سپس غروب کرد یا من هستم ؟! خلیفه اول گفت : تو هستی . احتجاج علی علیه السلام در روز شورا
امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود : آیا در میان شما غیر از من کسی هست که خورشید بعد از اینکه غروب کرده باشد و یا نزدیک به غروب کردن باشد برای او برگردد تا نماز عصر را در وقتش بخواند ؟! در نقلی دیگر آمده است ؛ «انشدکم بالله ! هل فیکم من ردت له الشمس غیری حین نام رسول الله و جعل رأسه فی حجری حتی غابت الشمس فانتبه فقال یا علی صلیت العصر قلت الهم لا فقال الهم ارددها علیه فانه کان فی طاعتک و طاعه رسولک » (30).
شما را به خدا ! آیا در میان شما غیر از من کسی هست که خورشید برایش برگشته باشد در هنگامی که رسول الله خوابیده بود و سرش را بر دامن من گذاشته بودتا اینکه خورشید غایب شد و هنگامی که بیدار گردید فرمود: یا علی نماز عصر را خواندی و من گفتم نه پس فرمود: خدایا برای او خورشید را بازگردان چرا که او در طاعت تو و طاعت رسولت می باشد در نقل دیگر آمده است؛ « فانشدکم بالله هل فیکم احد ردت علیه الشمس حتی صلی العصر فی وقتها غیری ؟ قالوا : الهم لا »(31).
شما را به خدا قسم! آیا در میان شما غیر از من کسی هست که خورشید برایش برگشته باشد، تا اینکه نماز عصر را بخواند؟ گفتند: نه شافعی این ماجرا را به این صورت نقل می کند : « عن عامر بن واثله قال کنت علی الباب یوم الشوری و علی فی البیت فسمعته یقول : ... أما و الله لاحاجنهم بخصال لا یستطیع عربیهم و لا عجمیهم المعاهد منهم و المشرک ان ینکر منها خصله ، انشدکم بالله ایها الخمسه أ منکم اخو رسول الله غیری قالوا لا ... قال أ منکم احد ردت علیه الشمس بعد غروبها حتی صلیت العصر غیری قالوا لا ... » (32).
از جمله کرامات نقل شده برای حضرمى این است که او روزى در سفر به خادمش گفت: به خورشید بگو در جایش بماند تا ما به منزل برسیم. در حالی که از منزلش خیلی فاصله داشت و غروب نزدیک بود .خادم به خورشید گفت: اسماعیل به تو دستور مىدهد که بایست ، خورشید هم توقف کرد تا به منزل رسید.پس به خادم گفت: آیا آن زندانی را آزاد نمی کنی ؟ خادم به خورشید دستور داد غروبکند و خورشید هم غروب کرد و فورا شب فرا رسید و هوا تاریک شد . یافعى مىگوید: « ... وله رضی الله تعالى عنه من الکرامات العظام ما یطول فی ذکرها الکلام ، وقد ذکرت بعضها فی غیر هذا الکتاب ، منها وقوف الشمس له حتى بلغ مقصده لما أشار إلیها یالوقوف فی آخر النهار، وهذه الکرامه مما شاع فی بلاد الیمن ... ومنها أنه نادته سدره والتمست منه أن یکل هو وأصحابه من ثمرها ... » (37).
برای حضرمی کراماتی وجود دارد که کلام با ذکر آن به طول می انجامد و بعضی از آنرا در غیر این کتاب بیان کرده ام ، از کرامات اسماعیل حضرمى این بوده که خورشید برایش توقف نمود تا به مقصدش رسید. او در اواخر روز به خورشید دستور توقف داد او هم اطاعت نمود. و این کرامت هم اکنون در میان مردم یمن درباره حضرمى شایع است. و برای حضرمی شاعر می گوید :« هو الحضرمی المشهور من وقفت له ------بقول قفی شمسٌ لأبلغ منزلی » (38).
او حضرمی مشهور است کسی که با گفته اش که بایست تا به منزلم برسم خورشید برایش ایستاد . و در جایی دیگر می گوید : و الیه اشرت ایضا فی اخری بقولی :هو الحضرمی نجل الولیِّ محمدِ ------إمام الهدى نجل الإمام الممجَّدِ-----و من جاهه أومى إلى الشمس أن------ فلم تمشِ حتى أنزلوه بمقصد »(39) .
او حضرمی است فرزند محمد ولی و امام هدی، فرزند امام بزرگوار و از افتخار او است که اشاره کرد به خورشید که بایست پس حرکت نکرد تا اینکه به مقصد رسید . ابن عماد در حوادث سال 678 مىگوید: « وله کرامات قال المطری کادت تبلغ التواتر ... ومنها أنه قصد بلده زبید فکادت الشمس تغرب وهو بعید عنها فخاف أن تغلق أبوابها فأشار إلى الشمس فوقفت حتى دخل المدینه وإلیه أشار الإمام الیافعی بقوله : هو الحضرمی نجل الولی محمد ...»(40) .
براى شیخ اسماعیل حضرمى کراماتى است که طبق گفته «مطرى» نزدیک است آن کرامات به حد تواتر برسد و از جمله آن کرامات این است که تصمیم به رفتن به شهر «زبید» گرفت ، پس نزدیک بود که خورشید غروب کند و او از شهر دور بود و ترسید که درهای شهر بسته شود پس اشاره به خورشید کرد و آن ایستاد تا وارد شهر شد و امام یافعى به همین کرامت اشاره مىکند با گفته اش : هو الحضرمی نجل الولیّ محمدِ . ابن حجر مىنویسد: « ... ومن کراماته أنه کان داخلا لزبید وقد دنت الشمس للغروب فقال لها لا تغربی حتى ندخلها فوقفت ساعه طویله فلما دخلها أشار إلیها فإذا الدنیا مظلمه والنجوم ظاهره ظهورا تاما »(41) .
از کرامات حضرمى این است که مىخواست وارد شهر زبید شود، و خورشید نزدیک بود که غروب کند به او گفت: غروب نکن تا وارد شهر شویم ، خورسید هم ساعتی طولانی توقف کرد، هنگامى که وارد شهر شد به خورشید اشاره کرد و ناگهان دنیا تاریگ گردید و ستارگان کاملا آشکار شدند . از جمله کسانی که به اینگونه برخورد متفاوت ، نسبت به یک واقعه که برای دو نفر نقل گردیده است ، ایراد می گیرد و بر رد کنندگان واقعه رد الشمس برای امیرالمؤمنین علیه السلام خرده می گیرد ،علامه سماوى است که در «العجب اللزومى» گفته است: و اعجبا من فرقه قد غلت ----من دغل فى جوفها مضرم----تنکر رد الشمس للمرتضى----بامر طاها العیلم الخضرم------و تدعى ان ردها خادم------لامر اسماعیل الحضرم شگفتا از طائفهاى که از کینه اندرونشان آتش مشتعل زبانه مىکشد. منکر «رد شمس» براى مرتضى على آنهم به دستور پیامبر اکرم هستند، در صورتى که آن را براى خادمى به امر اسماعیل حضرمى جائز مىشمارند!(42)
علامه امینی راجع به این موضع گیری متفاوت می فرمایند : « و للباحث أن یستنتج من هذه القضیّه- إن أخبت بها- أنّ إسماعیل الحضرمی أعظم عند اللَّه تعالى من النبیّ الأعظم و وصیّه أمیر المؤمنین؛ لأنَّ ردّ الشمس لعلیٍّ کان بدعائه تاره و بدعاﺀ النبی صلى الله علیه و آله و سلم طوراً، و أمّا إسماعیل فقد أمر خادمه أن یأمرها بالوقوف ثمّ أمره بأن یفکَّ قید إسارها بأمرها بالانصراف، أو أشار هو إلیها بالوقوف فوقفت، هذه هی العظمه و الزلفه إن صحّت الأحلام، لکن العقلاء یدرون و رواه القصّه أیضاً یعلمون بأنّها متى صیغت، و مهما لُفِّقت، و لما ذا نُسجت. (یُرِیدُونَ أَنْ یُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ یَأْبَى اللَّهُ إِلَّا أَنْ یُتِمَّ نُورَهُ )(43).
انسان محقق از این داستان مىتواند چنین نتیجه بگیرد که اسماعیل حضرمى پیش خدا از پیامبر و وصیش امیر المؤمنین برتر و بالاتر است، زیرا برگرداندن خورشید براى على علیه السلام امرى بوده که یک بار با دعاى على علیه السلام و بار دیگر با دعاى پیامبرصلی الله علیه و آله واقع شده، اما در مورد اسماعیل حضرمى او به خادمش دستور داد که به خورشید فرمان دهد تا بماند آنهم توقف کرد. آنگاه دستور داد خورشید را از اسارت آزاد نماید، یا خود او اشاره به آن کرد و خورشید هم توقف نمود و لیکن عقلاﺀ و راویان این داستان بخوبى مىدانند که این افسانه چه زمانى ساخته شده و کجا جعل گردیده و براى چه منظورى بافته شده است . ( یُرِیدُونَ أَنْ یُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ یَأْبَى اللَّهُ إِلَّا أَنْ یُتِمَّ نُورَهُ . برای درک بهتر چنین برخورد متفاوتی لازم است کمی راجع به تفکرات حضرمی صحبت کنیم ؛ یافعی به نقل از حضرمی ، راجع به جواب او به سؤال شخصی که از او درباره جواز مطالعه کتابهای غزالی پرسیده بود می گوید : « ... فقال رضی الله عنه فی الجواب: إنا لله، وإنا إلیه راجعون، محمد بن عبدالله - صلى الله علیه وآله وسلم - سید الأنبیاﺀ ، ومحمد بن إدریس سید الأئمه ، ومحمد بن محمد بن محمد الغزالی سید المصنفین ، هذا جوابه رحمة الله علیه » (44).
محمد بن عبد الله صلی الله علیه و آله سید انبیا و محمد بن ادریس سید ائمه و محمد بن محمد بن محمد بن غزالی سید مصنفین می باشد . کاملا مشخص است کسی که محمد بن ادریس را سید الائمه و غزالی را سید المصنفین می داند باید هم مورد توجه عامه قرار گیرد و به او عشق ورزند .
و دلالت دارد بر کراهت نماز در هر مکانی که اهالی آن عذاب گردیده باشند . و ابن ادریس رحمه الله در سرائر گفته است : کراهت دارد نماز خواندن در هر زمینی که رانش پیدا کرده باشد ، و برای همین امیرالمؤمنین علیه السلام کراهت داشتند از نماز خواندن در زمین بابل . همچنین در یکی از سایتهای متعلق به عامه بعد انکار شدید نسبت به حدیث ردّ الشمس و به کار بردن الفاظ به دور از ادب نسبت به شیعیان ، می گوید حدیث ردّ الشمس دلالت دارد بر اینکه علی (امیرالمؤمنین علیه السلام) نماز ظهر و عصر را جدا از هم و با فاصله می خوانده اند پس چرا شما از او تبعیت نمی کنید ؟!! متن این مطلب به این شرح است : « ... فلماذا لم یجمع علی (علیه السلام ) الظهر و العصر و انتظر حتی انقضت صلاه العصر حتی ردت له الشمس کی یصلیها فی وقتها ؟ اما ان علی بن ابی طالب (علیه السلام) لم یجمع فجمعهم باطل . »(46) .
پس چرا علی علیه السلام نماز ظهر و عصر را با هم جمع نکرد و منتظر ماند تا وقت نماز عصر بگذرد و خورشید برایش برگردد تا آن را در وقتش بخواند؟ اگر علی بن ابی طالب (علیه السلام)جمع نکرده است پس جمع شما باطل است . باید توجه داشت که فقهای شیعه جمع میان دو نماز را واجب نمی دانند بلکه بر عکس ، جدا خواندن دو نماز در نزد ایشان افضل می باشد و بنابر دلایل مطرح شده در کتب فقهی جمع میان دو نماز را جایز می دانند ، که در این مختصر مجال مطرح کردن آن نمی باشد .
زیارت مولای ما امیرالمؤمنین علیه السلام نزد ضریح شریف ایشان ؛ پس زیارت کن مولای ما و سید ما رسول الله و مولای ما علی صلوات الله علیه را با زیارتی که زیارت کرد آن دو بزرگوار را امام صادق علیه السلام هنگامی که حاضر شدند در نزد ضریح مولای ما علی علیه السلام در روز هفدهم ریبع الاول روز میلاد سید ما و مولای ما رسول الله صلی الله علیه و آله ، پس ایشان مفاخرت کردند در آنچیزی که به آن اشاره کردند و آنرا محمد بن مسلم ثقفی نقل کرده است . حضرت علیه السلام ابتدا به آداب زیارت می پردازند و سپس زیارت را چنین آغاز می کنند : « السلام على رسول الله خیره الله السلام على البشیر النذیر السراج المنیر و رحمه الله و برکاته السلام على أنبیاء الله المرسلین و عباد الله الصالحین السلام على الملائکه الحافظین الحافین لهذا الحرم و لهذا الضریح اللائذین به ... » . و در اواسط زیارت می فرمایند :« ... السلام علیک یا من ردت له الشمس فسامى شمعون الصفا ... » . سلام بر تو باد ای کسی که خورشید برای او برگشت ، پس مفاخرت کرد بر شمعون الصفا . علامه مجلسی این زیارت را به نقل از شیخ مفید ، شهید اول و سید بن طاووس می آورند (48).
زیارتی است که علامه مجلسی رحمه الله آنرا بیان کرده اند و چنین آغاز می گردد :
و در اواسط زیارت آمده است : « ... السَّلَامُ عَلَى مَنْ رُدَّتْ عَلَیْهِ الشَّمْسُ حِینَ تَوارَتْ بِالْحِجاب ... » . سلام بر کسی که خورشید برای او برگشت هنگامی که با حجاب ( شب ) پوشیده شده بود . مورد دیگری است که در ادامه همان زیارت قبل بیان گردیده است و متن آن چنین است : « ... السَّلَامُ عَلَى مَنْ رُدَّتْ لَهُ الشَّمْسُ فَقَضَى مَا فَاتَهُ مِنَ الصَّلَاه وَ رَحْمَه اللَّهِ وَ بَرَکَاتُه ... »(50) .
سلام بر کسی که خورشید برایش بازگشت پس به جا آورد نمازی که از او فوت شده بود . مسأله ردّ الشمس در ادعیه محدث قمی قبل از نقل دعای مشلول می گوید : « موسوم به دعاء شاب المأخوذ بذنبه منقول از کتب کفعمی و مهج الدعوات و آن دعاییست که تعلیم فرموده آنرا امیرالمؤمنین علیه السلام به جوانی که بواسطه گناه و ستم در حق پدر خویش شل شده بود پس این را خواند در خواب حضرت رسول صلی الله علیه و آله را دید که دست بر اندام او مالید و فرمود محافظت کن بر اسم اعظم خدا که کار تو بخیر خواهد بود ، پس بیدار شد در حالی که تندرست بود » (51).
در این دعا چنین آمده است : « ... یا من أعطى الخضر الحیاه و رد لیوشع بن نون الشمس بعد غروبها ... »(52).
ای کسی که به خضر حیات عطا کردی و برای
یوشع بن نون خورشید را بعد از غردبش برگرداندی .
همانگونه که ملاحظه می کنید در این دعا نیز
تصریح به بازگشت خورشید برای حضرت یوشع شده است .